تولد
تولدمه.اولین باریه که این قدر بهش خنثی هستم.از بس یادم رفتهخودم رو....به امیرعلی گفتمتولدمه.گفت برات یه آفتاب پرستمی خرمخوشحال شی!....الان فقط گره خوردنمبه جایی و فرار ازین همه فراموشی خوشحالممی کنه!....هر چی بیشتر توی این حال می مونم همه جوره آدمبدتری می شم....فقط خودم می دونمکه تا برنامه و استقلال وارد زندگیمنشه حال خوشی کهماندگار باشه نیست!...از طرفی شرایط فعلی هم رسیدن به این هدف رو ازم دور می کنه.فلذا خدایا خودت کمکم کن😎